دلم باز هوای شعر کرده
آغوش گرمترو طلبکرده
برای دیدنت هرثانیه دیر است
آخ،..کهنگاهت شاعرکُشیکرده
علی تعالی مقدم
شبیهِ غُنچِهمریم ، نآز ازتو شکوفا شد
هزاران مِصرَعِ شیرین ، اَزلبتو تقاضا شد
چوعطرت درهوا پیچید ، نِگینشِعر درخشان شد
گُلِ مریم دوچَشمِ تو ، ردیفو وزن دفتر شد
علی تعالی مقدم
اشک بارانِ جاری زِ گونِهاَم
جای خالیِ بوسِهتو درد میکند
علی تعالی مقدم
زیر گنبد کبود
یکی غم زده نبود
یکی با یکی رفیق
یکی معشوق و عزیز
یکی در کنار یار
یکی در فراق یار
هردو عاشق و مریض
یکی مسرور یکی ...
زیر گنبد کبود
سهم ما چیبود چیشد
توی این قصه تلخ
غمت بود, دستت نبود
زیر گنبد کبود
یکی عاشق, اما معشوقی نبود
علی تعالی مقدم