پیکر آرزوهایم درون سینه مدفون است
شهیدی ام که تن پوشم به خون دیده گلگون است
شنیدی که برادر هر نفس پشت برادر است؟
تصور میکنم گاهی دلم با غصه همخون است
مرا بردی تو با خود هر کجایی که سفر کردی
خیال و فکر من در شهرک موی تو مسکون است
ترا در خواب هم هرگز نمیبینم، نمیدانی
که بی خوابی چشمانم به چشمان تو مدیون است
مرا تشنه کنار رود عشقت سر بریدی باز
چرا در مذهبت نام من بیچاره ملعون است؟
علی نظری