پشت باغ شیشه باران تند میبارد ببین!
آسمان دارد گل دلشوره میکارد ببین!
چرم گیسوی تو با اندام باد آمیخته است
تا دلم را زیر پاهای تو بگذارد ببین
سهمم از پیراهنت یک غنچه بوی اشک بود
احتمالاً شانهات بوی مرا دارد ببین!
در گلویم یک زمستان برف جا خوش کردهاست
گریه میخواهد مرا دست تو بسپارد ببین!
آسمان دارد گل دلشوره اما نیستی
بی تو میخواهد نگاهم زخم بردارد ببین!
غلامرضا بروسان
پشت باغ شیشه باران تند میبارد ببین!
آسمان دارد گل دلشوره میکارد ببین!
چرم گیسوی تو با اندام باد آمیخته است
تا دلم را زیر پاهای تو بگذارد ببین
سهمم از پیراهنت یک غنچه بوی اشک بود
احتمالاً شانهات بوی مرا دارد ببین!
در گلویم یک زمستان برف جا خوش کردهاست
گریه میخواهد مرا دست تو بسپارد ببین!
آسمان دارد گل دلشوره اما نیستی
بی تو میخواهد نگاهم زخم بردارد ببین!
غلامرضا بروسان
تو را در کوهستان به خاطر می آورم
به هنگام در به دریِ باد
وقتی پلی را از جا می کند
در اتاقی کوچک ، به اندازه ی کف دست
و پرچمی که پاییز را دشوار کرده است
تو را به هنگام باریدن باران
حلزونی که بیهوده برگی را مرطوب می کند
تو را در مه
وقتی که به رود نزدیک می شود
چون پیغامی خونین به خاطر می آورم
و سنگها
سعی می کنند خونت را پنهان کنند
غلامرضا بروسان