حسین از روز عاشورا به ما یک درس زیبا داد

حسین از روز عاشورا به ما یک درس زیبا داد
همانا شیعه را آزادگی فرزند زهرا داد

چو ثارالله با خونش به دین جانی دگر بخشد
وَهب دل از کلیسا کند و جان را بر مسیحا داد

مرا این جمع یاد ابن ملجم در سحر انداخت
که بی شک کربلا را کوفه بر مولایِ تنها داد

جواب مهرورزی علی را در کمان بگذاشت
و تیری را ز نفرت در گلوی اصغرش جا داد

تمام کوشش سقا برای حفظ سَرو اش بود
چو عطشان آمد از دریا وفا را رنگ و معنا داد

رقیه از چه میگفت ای عمو جانم نخواهم آب
که او میدید بابایش علم را دست سقا داد

زمانی که همه رفتند عمّه مرد میدان بود
و او پیغام این خون را به دست نسل فردا داد

جسارت بر تو آقاجان از آن طوفان جهلی بود
که چشم خلق را بست و به طفلت خار صحرا داد

بدانید اهلِ شام آلِ علی را، هرکه بر نی کرد
برای شربتِ رِی شهدِ عُقبی را به دنیا داد

اگر خنجر نمی‌بُرَد یقینا صحبتی دارد
ندای بوسه گاه احمدی را بر بلندا داد

چه درمانی برای درد بی بابایی ام آورد
بشارت بر سری خونی در آن تشتِ مطلا داد

نمیفهمد حسین بن علی، خون خدا باشد
که ذِی الجوشن تکان محکمی برعرش اعلی داد

یزید از خطبهء زینب چو رسوا گشت خیزر زد
بر آن قاری که با قرآن، شهادت بهر رسوا داد


تو دستم را بگیر ارباب هنگام غزل گفتن
منم مجنون تو ، مجنون قلم را دست دانا داد

میثم علی یزدی