آسمان را می نگرم، باران است و باران
شب است و باران و سکوتش
قطره قطره های باران
چه نغمه زیبایی است
ببار بر روی آسمان این شهر
بشور این دلواپسی هارا
کاش سرازیر باشدتا صبحباران
تا روشنی بخشدفردا و فرداهای دگر
محسن ولیخانی
از دل پاره پاره ام، به تو سلام نگار من
از غم بس ندیدنت، خزان شده بهار من
تو چون ستاره ای به شب، نور امید می دهی
ولی سیاه بخت و هم، بدون تو نهار من
گوشه ی غم نشسته ام، نگاه به آسمان ولی
قدر تو در زمین نه و، نبوده در مدار من
تو را به هرکسی رسم، پرسم و جست و جو کنم
نیست دمی بدون تو، مهلکه ی قرار من
طعنه زنند به من چرا، در عشق تو مداومم
فهم کسی نبوده که، تو بوده ای تبار من
تو بطن سیمای منی، در این حوالی غروب
طلوع کن به این خزان، فرصت نوبهار من
محسن ولیخانی