به راستی آیا که ذات آدمی

به راستی آیا که ذات آدمی
سوسوی روشنی‌ست در اعماق ظلمت
یا چاهکِ تاریکی‌ست در انفجار تجلی؟

این کدام دو پادشاهند
که بر سر قلمروی به وسعت هزار هزار قرن
و قدمت هزار هزار فرسنگ
یکسره در ستیزند؟

وَ شاید نه پادشاهی هست و نه قلمروی
نه ظلمتی هست و نه پرتویی
وَ شاید که پوچ است این توهمِ بودن
خوب بودن
بد بودن
وَ شاید که آن دو پادشاه
دو عروسک خیمه‌شب‌بازی‌اند
که ریسمان‌های خدایان دروغین
که خدایشان لعنت کناد
در حرکاتی بی‌هدف
نمایشی بی‌تماشاچی را
اداره می‌کنند
اما به راستی
در این رقص بی‌معنای عروسک‌ها
وَ در این نمایش خالی از تماشا
کیست در دیده که از دیده برون می‌نگرد ؟

شاید در آن سوی این قرن‌های منجمدِ پَخمکی
و این فرسنگ‌های سنگلاخیِ پشمکی
جایی است‌...یا بی‌جایی است...
که در آنجا...یا در آن بی‌جا...
شاید‌ها رنگ می‌بازند...
وَ ظلمت و تجلی پوچ می‌نمایند

شاید...نمی‌دانم...شاید...شاید...

محمد شریف صادقی