پدر ستون خانه بود،
مادر چراغ و روشنایی
رمضان آمد،
اما نه ستون،
نه چراغ،
نه خانهای روشن
سکوت،
جای تلاوت قرآن
دلم تنگ است برای آن روزهای روشن
سکوت،
مهمان ناخواندهی این خانه
قرآن،
در طاقچه بیصدا مانده
تنها ماندهام،
بیتکیهگاه،
بیچراغ
در این ماه مبارک رمضان
هر سال،
جمع بودیم دور سفرهی افطار
امسال،
تنهایی مهمان ناخواندهی دیوار
یادشان،
در دلم تا ابد ماندگار
روحشان شاد،
در این ماه پر از اسرار
پدر ستون خانه بودو مادر چراغ آن
رمضان آمدو من ماندهام تنها دراین جهان
نه ستونی، نه چراغی، نه تکیهگاهی
سکوت خانه فریاد میزند بیصدایی
هر سال، قرآن بود و عطر تلاوت مادر
امسال سکوتی سنگین در این خانه پرپر
دلم تنگ است برای آن روزهای روشن
برای پدر و مادر، برای آن جمع گلشن
امیدوارم در بهشت همنشین قرآن باشند.
روحشان شاد، یادشان گرامی.
محمد علی مقیسه
مادر،
ای نابترین بادهٔ عشق،
ای سرچشمهٔ بیکران محبت،
ای مظهر ایثار و فداکاری،
ای همدم و مونس همیشگی،
ای پناهگاه امن و آرامش،
ای روشنایی بخش زندگی،
ای فرشتهٔ زمینی،
ای زیباترین واژهٔ هستی،
ای بینهایت عشق.
مادر،
تویی آن کسی که با صبر و حوصله،
با عشق و مهربانی،
با دستان گرم و نوازشگر،
مرا در آغوش گرفتی و به این دنیا آوردی.
تویی آن کسی که شبها تا صبح بیدار ماندی تا من آرام بخوابم.
تویی آن کسی که با تمام وجود،
مرا دوست داشتی و از من مراقبت کردی.
مادر،
تویی آن کسی که با لبخندهای شیرینت،
با نگاههای پر از مهرت،
با کلامهای دلنشینت،
به من امید و انگیزه دادی.
تویی آن کسی که در سختیها و مشکلات،
همواره در کنارم بودی و مرا یاری کردی.
تویی آن کسی که با دعاهای خیرت،
مرا از تمام بدیها و خطرات دور کردی.
مادر،
تویی آن کسی که با تمام وجودت،
برای خوشبختی و موفقیت من تلاش کردی.
تویی آن کسی که با فداکاریهای بیشمارت،
مرا به اوج رساندی.
تویی آن کسی که با عشق بینهایتت،
مرا به بهترین انسان تبدیل کردی.
مادر،
تویی آن کسی که هیچگاه نمیتوانم محبتها و فداکاریهایت را جبران کنم.
تویی آن کسی که همیشه در قلب من جای داری.
تویی آن کسی که تا ابد دوستت خواهم داشت.
محمدعلی مقیسه
منتظرم منتظر لحظه دیدار تو
من چکنم که این دلم شده خریدارتو
به گفته پیرخراباتی میخونه ها . . .
منم چومنصورشوم خودم گرفتارتو
دلم تنگ ست برای باتو بودن
کلام عشق را با تو سرودن
در آن لحظه دیدار من و تو
قشنگ ست برق چشمان تو دیدن
محمدعلی مقیسه