شبیه نسیمی کنار یه ساحل
شبیه هوای بهاری آمل
شبیه تماشای بارون قشنگی
تو اصلا دعایی دعای توسل
تو اون ناگهان قشنگ و عزیزی
که افتادی تو جاده ی اتفاقم
تو عطر نجیب لباس مامانم
که جا مونده تو خاطرات اتاقم
مث صبح شنبه پر از حس خوبی
مث بوی گندم توی چرخش.باد
تو رقص دو تا روسری زیر بارون
شبیه دو تا بوسه در برج میلاد
تو احساس مسجد کنار کلیسا
تو شورای امنیتی انحصاری
تو حق وتو توی هر قطعنامه
تو مفهوم یک جمله ی اختصاری
تو رو چی بخونم که حقت ادا شه؟
یه دیوان شعری پر از استعارات
منم مثل زندونی بی سرانجام
توی انفرادی بدون ملاقات
مرضیه دادپور
در هیاهوی بی صدا مردن
ضامن گریه را کشیدیم و...
آخ حتی نمی شود مُرد و
از تو ای زندگی بریدم و....
می دود خونِ درد بی وقفه
توی رگ های سرد بیمارم
پس بگیر از من آسمانت را
در قفس حال بهتری دارم
زندگی را دوباره قی کردم
اعتبارش گذشته تقدیرم
در فراز و نشیب ایمانم
می دهد بوی کفر تکبیرم
نسل من در تو منقرض گشته
چند قرن از نگاه تو دورم
عاقبت صابرانه فهمیدم
من همان وصله ام که ناجورم
دردهای نگفته ای دارم
زخم هایی... که بگذریم اصلن
آنقدر زخم خورده ام از پشت
دل شده پاره جای پیراهن
جای سیلیِ سرخ تقدیرم
مثل عکسی که یادگاری بود
با کمی حوصله خلاصم کن
زندگی ضربه ی تو کاری بود
مرضیه دادپور