ای روزگار برمن جفاهاکردی روا
در،دل رنجورمن غصه هاکردی تو بار
عمریست نفس کشیدنم راکرده ای دشوار
دیریست که این زندگی شده برمن حرام
هرگزکه نداشتم غرضی باهرکس وناکسی
بدخواه نبودم و نکردم بد به هراهلی نااهلی
هرچه کردم یاری و مددخلق، تنهاترشدم
هرچه چاره کردم بحرهربیچاره ای، بیمارتر شدم
صبوری داشتم وسعی، دروقت بلایا
امیدم ناامیدمیگشت ازپوچی تلاشها
آخر این بنده ناچیز که اهل همین خاک وزمینم
روشنم کن، چراحالم شده زار و چنین خراب است
هرچه بیشتر دست نیازم میرودسوی زمانه
مصیبت های بیشتری به سویم میشوندروانه
سالهاست که تو نی میزنی ومن میرقصم ،زمان
دائم مرا میرقصانی ومیرقصی بانی دگران،زمانه
مهرداد اقاجری