کنارم که هستی
زبان لب هایم بند می آید
به چشم هایت بگو
خوب به چشم هایم گوش کنند
پرویز صادقی
امن ترین مکان برای دل
عشق ست
که خود را
در او می شناسی
و می خواهی باقی عمرت
هر چه زودتر
با او شروع شود
تا دوستش بداری
به خاطر آن چیزی
که با او می شوی
پرویز صادقی
از تو می نویسمُ
واژه ها در عطر تو می رقصند
الفبای عشق تو
سیُ دو پروانه ست
پرویزصادقی
همیشه
راجع به یک چیز می نویسم
" عشق و سکوت هایم "
با واژه هائی
که در من برایت
آه می کشند
این سربازان جان بر کف
که در برابر فاصله ها
این دشمنان قسم خورده
از مرزهای عشق تو
دفاع می کنند
پرویز صادقی
واژگان من توئی
برای شرح حس عاشقانه ام
واژه هائی
که هرگز نمی خوابند
بی خوابی
به دوردست ترین نقاط انگشتانم
سرایت کرده است
که یک لحظه
چشم از تو بر نمی دارند
آنچه در وصف تو می نویسم
به زانوی سایه ات هم نمی رسد
و عشق
چقدر کوچک ست برای تو
وقتی اشک ها آرامش می دهند
و رؤیاها نوازش می کنند
و تو به من لبخند می زنی
چگونه می تواند
بهشت دیگری نباشد ؟!
آنجا که شکوفه های نفس ات
بهاری ست بی انقضا
خیالت
همیشه مرا
به زمانی می برد به نام
'آینده'
و به جایی
که نامش 'خانه' است
تو در من
قطاری از جنس احساس می شوی
که هر واگن اش روی ریل رنگین کمان
رؤیائی را با خود حمل می کند
بی آنکه ایستگاه هیچ بارانی
جلودارش شود
تو
گل خودروی اوقات منی
که رایحهٔ وحشی ات را
همواره به رویم می پاشند
اسم تو
در گوش دلم
پر از ترانهٔ گهواره هاست
روزهایم با تو
لحظه های شراب ستُ
گل های سرخ
در دریای خیالت
شناور می شوم
امواجش را لمس می کنم
احساساتی که پشت سر
چیزی جز چشم هایت
در ساحل انگشتانم
برجای نمی گذارند
هر شب
با دوری ات حرف می زنم
تا دل تنهائی ام را شاد کنم
قبل از تو
گوئی هرگر نبوده ام
و بعد از تو
به تعداد جمعیت دنیا
خودم را به یاد می آورم
که تو را دوست دارم
و خوش به حال خیالم
که دسنش
همیشه در دست های توست !
پرویز صادقی