بارها نوشتم از آغاز و ...

بارها نوشتم از آغاز و ...

جا نشد تمام تو !

این واژۀ کوچک چقدر طولانی است !

نقطه ات را که می گذارم ...

می دوی در تمام سطور !

و باز هم ... تو ...

ناتمام می مانی !


پرویز صادقی

انگشتان جوهریت ... زخمه های موزونی است

انگشتان جوهریت ... زخمه های موزونی است
که چون به چنگ دلم فرود آری ...
سمفونی قلب من آغاز می شود !

پرویز صادقی

گل های سرخ

گل های سرخ

مرا یاد تو می اندازند

این قرارهای ملاقات

به وقت عشق !


پرویز صادقی

من با تو چنانم

من

با تو چنانم

که بهاری

اولین گل سرخش را

گلبرگ به گلبرگ

در ظرافت می گشاید

و چیزی در من

صدای چشمانت را می شنود

ژرف تر از

تمام نرگس ها


پرویز صادقی

در نوازش تو

در نوازش تو

رودی ست که مرا با خود

به بندر احساس می برد

و نفس هایت

انگشتان خیسی ست

که از مرزهای خوابمان

حفاظت می کنند

و ما آنقدر صحبت می کنیم

تا واژه ها تمام شوند

پشت چشم های بسته مان

زمان سرگردان ست

و ما گم می شویم

در یک شب بی دقیقهُ ساعت

پرویز صادقی