در کوچه های فاصله

در کوچه های فاصله
آواره ام میان من تا تو

پرویز صادقی

آن قدر در انتظار چشم هایت



سر کوچه های خیال می نشینم

که فاصله ها هم

حوصله شان سر برود

تو مثل جویباری نجواگر

از من می گذری

من دلم را در تو پرپر می کنم

لب تو می نشینم

و می بینم چگونه تو

تمام مرا با خود می بری


پرویز صادقی

میان من و تو

میان من و تو

فاصله یک باران ست

و خیالت که مرا

از پنجره می گیرد

و می برد

قدم زنان تا عشق.

می رسم به تو

با تن پوشی از آغوش

و دست هایی

پر از طراوت اوّلین سلام

گل سرخی

که گلبرگ گلبرگ

در صدای عطرها

هجا می کند تو را.

میان من و تو

فاصله یک باران ست.

"پرویز صادقی"

آن قدر از تو گفته ام که دیگر

آن قدر از تو گفته ام که دیگر

ملکهٔ ذهن واژه هایم شده ای

تا مرا می بینند تو را می فهمند
پرویز صادقی

بودن یا نبودن

بودن یا نبودن

مسئله فرق می کند

گلی را تصور کن بدون پروانه

یا پروانه ای را بدون گل

یا هر دو را با هم

چه قدر فرق می کند بودُ نبودِ تو !


پرویز صادقی