به داشتنت فکر می کنم

به داشتنت فکر می کنم
هوایت برم می دارد...

فروغ_گودرزی

من تشنه ام ولی ، در کوزه آب نیست
حال خراب هست، جان خراب نیست

چون سایه روز و شب ، در آب و آتشم
آرامش جهان ، بی اضطراب نیست


جا مانده‌ی شما، وامانده‌ی‌ دل است
پاداش زندگیش غیر از عذاب نیست

پرسیدی و دریغ،حرفی نداشتم
باید سکوت کرد ، وقتی جواب نیست

تُنگم شکسته است بر ساحل شما
تاب ِ عذاب من بیرون ازآب نیست

عبدالجبارکاکایی

ای پرنده مهاجر

ای پرنده مهاجر
که بهار می تراود از لبت !
ز کجا می آیی؟
مقصد تو کجاست ؟
چند صباحی تو در خانه ی من...
میهمان میشوی؟
دیرگاهیست
که در قهر خورشید
قندیل بسته ام !
اما تو بیا...
دانه هایم گرم است !
و امید در هوای خانه ام
کمی جریان دارد...!
بزم شادی یک بهار کم دارد.
تو بخوان !
من و شمعدانی ها
روبروی پنجره
می رقصیم.


علی علیزاده جوینی