یکی قهوه مینوشد

یکی قهوه مینوشد
یکی سیگار می کشد،
یک نفر قدم میزند
یک نفر گریه میکند…
هر کسی دردش را، طوری فریاد میزند،
لعنت به جای خالی..!

+فرشته رضایی

نقاش زندگیم

نقاش زندگیم
رنگ بپاش به این روزها
قرمز و زرد و طلایی
بر فرش قرمز دلم
قدم بگذار
قدم‌هایی از جنس
امید و رهایی
نقاش زندگیم

نقش بزن بر این شب‌ها
سپید چون رد شهابی
دست در دست من بیا
تا دشتی پر ز اقاقی
نقاش زندگیم
مرا نقش ببند
آنگونه که تو خواهی
رهیده ز اغیار
چشم به راه روزهای طلایی


مهرداد درگاهی

همه ی ما فکر می‌کنیم

همه ی ما فکر می‌کنیم
هنوز به اندازه کافی زمان داریم
تا با دیگران یک سری کارها را انجام دهیم
و به آن ها چیزهایی را که می‌خواهیم و باید،
بگوییم و بعد ناگهان اتفاقی می‌افتد
که باعث می‌شود بایستیم و به کلماتی
مثل "اگر" و "ای کاش" فکر کنیم...

+فردریک بکمن

هنوز منتظرم,

هنوز منتظرم,
تا از دریچه دهانت
پروانه های حبس شده توی سینه ام
مسیر آسمان را پیدا کنند
بگذار نقاشی ات کنم
تا آسمان دوباره آبی بخندد …


شیدا شرقی