برف
برف بر پیشانی من
برف بر شیروانی داغ
انگشتان تو در زمستان
برف است بر پیشانی من
علی اصغر نظام دوست
مرا دریاب
آغوش تو
ویتامین سی من است
فاضله هاشمی
شاخه ای رُز، در لیوان لب پریده
این فوق العاده ترین تصویر در خانه ی من است
وقتی از بی قرارترین ملاقات عمرم برگشته ام
اینجا تهران است
اما هر چه به من نزدیکتر میشوی
خانه ها منارجنبان می شوند!با دیدنم دست تکان می دهی
پیاده رو شالیزار می شود .به نیمکتی می رسیم
حالا خلیج فارس همین حوض روبه روست
که نهنگی در آن
خون بی رنگ زمین را فواره می کند .
من بزرگترین شعبده بازها را دیده ام
با عجیب ترین کلاه های دنیا
اما تو روی نیمکت ایستادی و
از همین کیف ساده ات،
برایم تمام دشت های محلات را درآوردی .
من هنوز نشسته ام
اما تو دستم را گرفته ای و قدم می زنی
تهران تو را به اندازه کف پاهایت می شناسد !من مثل کف دستهایم !باید میدانستیم،
کوچه ها اتاق های خصوصی مناسبی نیستند
این را پنجره ای که محکم خودش را بست گوشزد کرد .و غروب مرد گرفته ای بود،
که ساعتی پیش،
در انتهای خیابان زیر ماشین رفت.
وقتش شده به خانه برگردی
دور می شوی و دست تکان می دهی،
شالیزارها خشکشان می زند،
نهنگی خسته،
در یک پارک جان می کَ نَ د.و منارجنبان های تهران،
خانه های سیاهی می شوند
در جدولی حل نشدنی
که سوال به سوال از خانه دور ترم می کند .
... شاخه ای رُز، در لیوان لب پریده
این فوق العاده ترین تصویر در خانه من است
جایی که پایم را نمی شود دراز کنم
جایی که گلیمم جا نمی شود
جایی،
که دلِ تنگ لیوان را
تنها خیال پر می کند …
"کیانوش خان محمدی"
از کتاب: سنگها از ترس غرق شدن می پرند