دلم رابه لبخندی

دلم رابه لبخندی
ازآن چشم خمارآلود
مهمان کن,
تمنای وجودم شو
به آن عشقی که می دانی
من این گلخند زیبا را
کنارباغ احساست
میان اطلسی ها,یاسمن ها
شاپرک ,این عاشق شبگرد

به هرچشمی که می بینی
هزاران بارکرده ام تکرار
تورامن سخت محتاجم
به چشمانت که می خندد
به چشمانم که می خندد
قسم ناخورده شیدایم...

سپیده رسا

با قلم می‌ گویم:

با قلم می‌ گویم:
- ای همزاد، ای همراه،
ای هم سرنوشت
هر دومان حیران بازی‌های دوران‌های زشت.
شعرهایم را نوشتی
دست‌خوش؛
«اشکهایم» را کجا خواهی نوشت؟


((فریدون مشیری))

دریا را دیدم

دریا را دیدم
در دورترین نقطه اش خیلی آرام بود
اما در نزدیک ترین نقطه
بر روی تن ساحل
بر شانه هایش
روی سنگ فرش زمین
می کوبید
انگار تلاطم نزدیک

نشان از
آرامش شکننده دور داشت

مهدی یارمحمدی