من چرا؟حس عجیبی دارم.
در دلم غم غریبی دارم
من چرا عریانم؟
به کجا؟ تازانم
ظاهراً من, مردم
مرگی در سکوتی تلخ
در زمینی سرد و سخت
من کفن بر تن ندارم
من از این دنیا
به جز درد, جامه ای بر تن ندارم
درد من درمان نداشت
زخم من, کاری, بود
مرگ من پایان غم بود
مرگ,با من آشنا بود
آشنایی باوفا بود
او در آغوشم گرفت
او مرا بوسید وبرد.
سارا بیگلری