تو را از شاخه می‌چینم

تو را از شاخه می‌چینم

که برایم گنجشک باشی،

این ‌روزهای سکوت و وحشت را

پُر از آوازِ رفتن کنی.



تو را از شاخه می‌چینم

که برایم خورشید باشی،

این نگاه‌های سرد و خالی را

پُر از گرمای دوست داشتن کنی.



تو را از شاخه می‌چینم

در دلم می‌کارم:

گنجشکی که همیشه می‌خواند.

خورشیدی که همیشه می‌تابد.



"رضا کاظمی"

همه ی پنجره های دلم را می گشایم

أفتحُ کُلَّ نَوافِذِ قَلبی

یَدخُلُ حُبُّک

مِثلَ الشَّمسِ

وَ مثلَ العطرِ

وَ مثلَ النّورِ


همه ی پنجره های دلم را می گشایم

عشقت وارد می شود

مثل خورشید

و مثل عطر

و مثل نور

عبدالعزیز جویده

ساده بودم

ساده بودم

گفتم که تو را پشت سر رها کرده ام

هر چمدانی که باز می کردم تو

هر پیراهنی که می پوشیدم بویت

هر روز نامه ای که می خواندم چهره ات

هر تئاتری که می رفتم تو در صندلی کناری لمیده



نزار قبانی

نیامدنش را باور نمی‌کنم

نیامدنش را باور نمی‌کنم

غیر ممکن است او نیامده باشد

حتماً، حالا

زیر باران مانده است

و ناامید و خسته

در خیابان‌ها قدم می‌زند

من به باز بودنِ درها مشکوکم


رسول یونان