غنچه غنچه روییده و وا می شوی
نیک من خوب تویی هر دم تسلا می شوی
سبزه سبزه در بهار یک آن تو جانم می شوی
ریشه تا شکوفه ای ای وای هویدا می شوی
من که بی چون و چرا از نظرت در نروم
ای که بر دل و لبی چون گل شکوفا می شوی
بار دیگر تو چون نسیم صبح ، عشق من پیدا چرا
ای که از رنگ شبی هر دم مبرا می شوی
با تبسم گاه به گاه گل را نمایان می کنی
قالی کرمان تو که جمعی تماشا می شوی
خوبی و این مردمان رنگین شدند یک به یک
هرچه پایین می روم باز تو بالا می شوی
این که دستگیر شده ای وصف دلم با این خدا
روزی که پایین روی با یک محیا می شوی
ازاده دهقان بنادکی