چسبیده ام به زندگی با تلاشی بیهوده
در آرزوی چند لحظه خواب با خیالی آسوده
زنی که پر است از حسرت دوست داشته شدن
صبر برای داشتن چیزی که از اول نبوده
لب های تو که پر است از شعارهای آزادی
بر لبهای من که نشسته غبار خلا شادی
از تمام احساس تنهایی جمع شده در گلو
به زندگی ام که بعد تو شده زیر و رو
مرگ تدریجی ام در روند بلاتکلیفی به دست یک آرزو
چیزی نمانده از من و تبدیل شدنم به یک ترسو
مرور تمام ساعات کوتاه دونفره مان
امید به عمری نرسیدن اما رسیدمان
با بغض چشم دوخته ام به معجزه ی بوی عطر تنت
در غم حفظ و از حض شدن سرتاسر بدنت
به دوست داشتن های نگفته ی تو در گوشم
برای پنهان کردنت در میانه ی آغوشم
برای تمام اضطراب از دلتنگی این روزها
به بچه ی کوچکی که منم میان آدم بزرگ ها
کسل شدن رابطه از کم حرفی تو تا زیاده گویی های من
به کمبود سرانگشتانت لای تار به تار موهای من
به اتفاق بدی که منم بر روزهای تقویم
به تحت فشار گذاشتنت برای یک تصمیم
وقتی از ابتدای مسیر به دنبال انتهام
وقتی بدون تو غرق در این حس انزوام
با سوز دیدنِ سوختن دشت ما با یک اشاره
با ترس صداکردن نامت وقتی میگویم ت .
مرور تمام ساعات کوتاه دو نفره مان
امید به عمری نرسیدن اما رسیدمان
فائزه کیانی فر