چقد رخوب می شود حالم شعرهای قشنگ میخوانم

چقد رخوب می شود حالم شعرهای قشنگ میخوانم
و عجب شاعران مست و نجیب واقعا عجیب میمانم
چه زبانی عجب قلم هایی چه فنونی چه حس بارانی
راستی حکایت خوبی است که بگویی رفیق تر از جانم
چه کسی به پای ما برسد بسراید برای حال خودش
که بگوید بهاری ام گاهی و زمانی پر از زمستانم
چه نگاه پر از لطافت و ناز می خروشد دراین میانه هنوز
پس بیا بخند ومحکم باش هی نگو درون زندانم.
می شود دوباره طوفان کرد نور پاشید در دل شب ها
می شود خیال فربه ساخت دردها را همیشه درمانم


بهداد ذاکریان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد