به کام ما بُود عالم اگر او یار ما باشد
و بویی از سر زلفش به بیماری شفا باشد
اگر روزی ز راه او نخیزد سرمهی چشمی
درین ماتمسرا ما را فقط رنج و بلا باشد
بهشت صورتش یک روز اگر در پرده پنهان شد
چگونه اشک بارانی به درد من دوا باشد؟
نفس بی او برایم اوج ناکامی شده اما
همین آزار روزافزون به جان من روا باشد
همان مرگی که آسان میرسد یک روز بر جانم
به یک لحظه مقیم آستان او بقا باشد
اگر لب تر کند با صحبتی در گوشهای خلوت
خدا را دیدهای شاید ندای تو بیا باشد
مصراع نخست از شاه نعمتالهولی است
خدیجه محمودی