ای کاش می‌شد هرشبم درگیر رویایش شوم

ای کاش می‌شد هرشبم درگیر رویایش شوم
تقویم او پایان شود امروز و فردایش شوم

با خنده هایش می‌روم در عمق باور تا ابد
گم میکنم خود را درآن تا غرق نجوایش شوم

وقتی نگاهش می‌کنم در ذهن من حک می‌شود
لبخند زیبایی چو گل بر روی لبهایش شوم

تا خواستم با بوسه ای نزدیک تر از هر زمان
در سمت او پیدا شوم مشغول دنیایش شوم

آهی رسید از عمق شب پتیاره ای آتش پرست
با بوسه ای خامم کند تا این که رسوایش شوم

لعنت به شب لعنت به من در جنگ‌هایی تن به تن
من تاختم یا باختم شاید معمایش شوم

یک‌بار بیدارم کند آنکس که انکارم کند
سودی ندارد تا ابد تسخیر غمهایش شوم

مهرداد آراء

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد