ای چکاد
در مصاحبت ابری تیر
لیلای آسمان ماندی
آهسته
تارت برف شد و پودت الماس
تو طعم آتشین بوسه را
به یلدای زمستان رستاخیز چشیدی
و من
انتهای صور خیال
دست اثیری پاییز را می بوسم
سرگردان در بادهای غربت
تکه تکه
سلول تمنا را هزاران بار
از نو می بافم.
ای چکاد پرشور
تو قامت کشیدی و سرو شدی
می دانی
روزی به وصال آسمان
همبستر عشق تر می کردم
می دانی
سرنوشت کولاکم کرد.
سارا مشهدی