دیشب خواب خدارا ندیدم

دیشب خواب خدارا ندیدم
با چشمان باز دیدم ؛
گاو فرتوتِ مفت خوری
دسته ای علف
به اسب‌های پشت حصار تعارف می کرد
دهانم را بستم .



حرفها
پشت سرهم قطار شده اند
صدای سوت پیچیده در سرم
هیچ دهقانی را فداکار نمی‌کند
همین روزهاست که
مغزم وسط این هیاهو
م ت ل ا ش ی
شود.


ندا غفارزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد