دیدم که او آمد
از روبهرو آمد
او را پسندیدم
با من مقابل شد
آیینهی دل شد
در خود درخشیدم
او مثل رویا بود
اما چه تنها بود
چیزی نپرسیدم
بیپرسش و انکار
خود را به او انگار
یکباره بخشیدم
یکی شدم با او
با او و تنها او
پیوسته رقصیدم
با او که رقصیدم
در خود درخشیدم
خود را در او دیدم
شبنم حکیم هاشمی