تیغِ تیزِ آبیِ چشمان من، قربان تو

تیغِ تیزِ  آبیِ چشمان من،  قربان تو
نبض بی اندازه در شریان من ، قربان تو

با نگاهی روح را بیرون نمایی از تنم
گر به منت می پذیری جان من قربان تو

آتشی بر جان من بس پر لهیب انداختی
هرسحر گه شعله ی رقصان من، قربان تو

در دلم غم دارم و در چهره لبخندی مدام
قلب زار و چهره ی خندان من قربان تو

درد من  را یک جهان درمان نیاز است و شود..
درد تو بر جان من ، درمان من قربان تو

آمدم تا در برت آیینه ی چشمت شوم
در مسیر لحظه ها ، مهمان من قربان تو

معصومه حیدرپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد