دوباره نو می شود روزها
دوباره سکوت فصلی تازه ِآغاز می کند
دوباره شمع دنبال هیاهوی دل رفیقش میگردد
دوباره عکس دل روی قاب پنجره می نشیند و نامت حک میشود
دیگر گلهای باغچه خجالت نمی کشند
افتخار حضورت را به من ببخش
راستی تو متهم نبودی
یادت هست
وقتی حول حالنا گفته شد
تو آرام گفتی الی احسن الحال
فریبا صادقی