باید این بار باز کنم پنجره را...
نفسم بند آمد
جایِ من تنگ شده
همه یِ آنچه محبت خواندیم
پُرِ نیرنگ شده
باید این بار باز کنم پنجره را...
پشت این پنجره صورت هاییست
هرچه معنی که در این هستی هست
وَندر آنجا پیداست
همه مقصودِ همان معنی هاست
همگی صورت و زیبائیهاست...
چه بگویم باتو...
جای انسان ها نیست
جهشِ معنی هاست که به صورت گشته
جای هر احساسی بجز این انسان ها
چه بگویم با تو...
آرش خزاعی فریمانی میرزا