می ترواد دوباره از سینه
بغض هایی که در گلو مانده ست
می شود اشک روی گونه ی من
درسرم واژه های ناخوانده ست
واژه هایی غریب و بی تکرار
حرف هایی که مانده ناگفته
پیله بسته به دور من هربار
شب به شب خواب های آشفته
آه کام زندگی هر صبح
تلخ مثل قهوه ی قاجار
چند بار گویمت ای غم
دست از جهان من بردار
باز هم شنبه و غمی تازه
سر رسد روزهای تکراری
هفته هایی که هست نامعلوم
لحظه های پر از خودآزاری
لیدانظری