به چه می اندیشی؟

به چه می اندیشی؟

به عناصر به هوا
به شکفتنِ یک دانه اتم
به سکوت و به ندا اندیشم

از چه میترسی تو؟


از برآورده شدن...
از طپش های اتم ،
که مرا از قفس آزاد کنید
از سکوتِ برّه ای وقتِ قربانی شدن

به چه می اندیشی؟

به کبوتر در باد
به نهنگی در آب
به اذانِ خروسی دمِ صبح
به گربه ام
و سمفونیِ نفس هایش هنگامِ خواب
من به آن اندیشم...

و دیگر ، به چه می اندیشی؟

من به آن نامه رسان اندیشم
که خودش نامه نداشت
و به آن نرگسِ مست
که چرا خواب نداشت

و به آن جنگل بارانیِ افرا و تمشک
که خبر از تبرِ مردِ نجار نداشت.‌‌..


(من به آن اندیشم... ، تو به چه اندیشی؟
از چه میترسی تو؟)


آرش خزاعی فریمانی، میرزا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد