در شهرِ غـزل همیشه تنها بودم
طوفانزدهٔ کِشتیِ دنیــا بودم
طــرحِ نَفَـسِ خنـدهٔ غـم، آلوده،
بـر نالهی خستهی زلیــخا بودم
مست از مِیِ بیهمنفسی در فالم،
در فـکرِ گـُذر، از پــُلِ غـمها بودم
دزدیدهچراغ از صفِ شبْبیداران
همسفـرهٔ آتـشسَر وُ عَنقا بودم
در محفلِ غمبارِ سکوت شیرین
فرهادصفت غـرقِ تقلا بودم
تا این دلِ تبدار رَجَزها میخوانْد
آشـفتهتر از طُــرّهٔ لیـــلا بودم
در پرتـوِ خونبــارِ نـگاهِ مهتـاب،
زخمیِّ تَپـِشهایِ جنونزا بودم
بنفشه انصاری پرتو