دخت شیرازی ،درمحوسیمای عشق نیستی
عاشقی اما هم خروش هق هق فسق نیستی
عطر تو همچو پیچکی دما دم می پیچد به تنم
عاشق رویت شدم خودبدانم رقیق رق نیستی
عشق یعنی باشی هم درد رو درروی یار
سیل اشکت گربرد هوشم بدانم دق نیستی
راهی جز گریز هست تا ببینم لبخند تو
رفتنم را نبخش گر کمتر از شقایق نیستی
آشنایم با درد و غمت یار نیکت می شوم
دل به دریا می زنم گر چوسابق ناموافق نیستی
روز ها دردنیای خاک شیراز مجنون شدم
روی از راد برنگردان گرنا مطابق نیستی
منوچهر فتیان پور