یورش آورده پاییز هزاران رنگ

یورش آورده پاییز هزاران رنگ

نهاده با طبیعت او بنای جنگ

خزان است و جهان در شورش و غوغاست

سپاه تیرگی بر روشنایی چیره و پایاست

پیاپی غرش طوفان وحشتناک مرگ افزاست

جهان افسرده از سرماست

در این تاریکی و سرما،

که می گوید خزان زیباست؟

کجای زردی و پژمردن گل در جهان زیباست؟

کجای سرخی وتب کردن و افتادن برگ رزان زیباست؟

که گوید خردی و نالیدن اوراق گل در زیر چنگال ددان زیباست؟

نه ای جانم

برایم دیدن این صحنه های زشت و خونین هیچ زیبانیست.

دل من عاشق این رنگ ها و شور و غوغا نیست.

دلم غمگین وخونین است‌.

چرا که صحنه های ریزش اوراق پاییزی،

فقط تصویری از کشتار صهیونهای بی دین است.

دلم خوش نیست.

پر از درد است و خونین است،

که درد کشتن چندین هزاران کودک مظلوم سنگین است.

دلم زین ابرهای تیره و غمبار می گیرد

وزین اصوات وحشتناک پیچده در این گوش سمای تار می گیرد.

چون اینها ابرباران زای رحمت نیست.

صدای انفجار و دود موشکهای صهیون است

هوا پر دود و روی خاک دریایی پر از خون است

دلم خونین و چشمم رود جیحون است‌

کجای این زمین و آسمان تیره و خونین دلچسب است؟

کجای قتل عام کودکان بر دست مجنونین دلچسب است؟

نه، ای جانم

دلم پر درد و پردرد است

که عصر مرگ انسانیت و مرد است.

سکوت سازمان های بشر در پیش کشتار جنایتبار صهیون ها،

نشان از مرگ درد الود وجدان بشر در قرن نامرداست

ولی در این خزان تیره و جانگاه

دلم را زنده می دارد،

امید نوبهاری که به زودی می رسد از راه،

بهاری که حیاتی تازه می آرد

دوباره در دیار حاملان وحی

درخت سرو و رزهای سفید و شاخه ی زیتون می کارد.

یوسف صمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد