تو را دیدم در میان طوفان غم ها
زنده کردی مرا بعد از مردن های بسیار
آه از هجران عشق، لحظه ها رفت و غم ها بازگشتند
در میان شوق وصل، دریایی از شکیبایی می طلبیدم
من هرگز نگفتمت: عاشقانه می خواهمت
چشم هایت خاطره هایم را دربرگرفت
خزان آمد و سفیدی بر موهایم نشست
سیل لحظه ها چون رعد می گذرد
وسعت غم ها توانم را گرفته است
شادی از جهانم رخت بربسته
حتی کوچ عاشقانه ی پرستوها مرا دلتنگ می کند
باران یاد آور اشک های بسیارم است
بعد از تو من راه می روم اما زنده نیستم
رضا حقی