وقتی به تو فکر می کنم

وقتی به تو فکر می کنم
سرم روی تنم سنگینی می کند
چشمهایم را می بندم
تا شاهد فرو رفتنم در خواب نباشم
عمیق تر نفس می کشم ،

آلیس می شوم در سرزمین عجایب
برای رسیدن به آرزوهای دور ،
دستهایت را میگیرم
تا از پرواز نترسی
یا با کلید طلایی تمام قفل هارا برایت باز میکنم


این روزها انقدر اشکهایم بزرگند
که می‌توانند سیلابی شوند ،
حکایت طولانی ست
حکایت دوست داشتن مدور من
که پندهای هیچ کرم ابریشمی
برای پروانه شدنم موثر نیست ،

تنها شاهدم همین چای داغی ست
که جرعه جرعه
گلویم را می‌سوزاند
سینه ام را می سوزاند
و تمام غریزه ها ی باور نکردنی یک زن را

زمان ، مجازاتم کرده است
تا در یک مکعب ، مدام اعدام شوم
به جرم رقصِ خونِ در رگهایی که
از جریان تو خبر دارند

ندا غفارزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد