چشم هایش مرا یاد خوب دیدن می اندازند.
صدایش زیباست و پر از شهامت
درست مثل لحظه ای که قمر در رادیو خواند.
موهایش،که اگر من باد بودم هر ثانیه به بهانه نوازش موهایش میوزیدم.
دست هایش که امنیت جان دارد
من اگر دانه بودم در گودی دستانش کاشته میشدم
و با آفتاب پر از مهرش آمیخته میشدم.
لب هایش، لب هایش
سازی برای نواختن یک صداست
صدایی که
درست شبیه به صداییست که نیست
نه صدایی که فقط هست که باشد
معشوق من حقیقیست
روشن و با صلابت
مانند کوه استوار است
مانند دریا آرام و باوقار،
مانند رود روان و روانبخش
و مانند آینه زلال.
معشوق من خورشید است و من
ستون نوری کوچکی در پستوی بازار
معشوق من درخت و من دانه ای
در انتظار رشد
معشوق من صداقت است و من
گناهواره هایی از جنس دروغ
او شروع است و پایان
اما من میان راه.
معشوق من حتی با این که نیست
اما معشوق من حقیقیست.
سهیل آوه