مظلومی را دیده ای که اشک هایش روان ریزد
در فصل بهار هم باشد و برگ هایش خزان ریزد
هم چو دریا در تلاطم باشدو با موج های روان
ساحلی را از عشق در نوردد و بر سر باران ریزد
ترسم این بود که یار برود و خوار و ذلیلم بکنند
این کار راکردند و به جای احسان هم زیان ریزد
دیگر تحملی ندارم و زجری کشیده ام تو مپرس
برهرکسی که خوبی کرده ام ازاو هم گمان ریزد
میخواند و میداند وبار کج هم به مقصد نرسید
من بار گران بوده ام و او هم خود بارگران ریزد
گریان ونالان گشته ام هم چو مجنون در طلسم
گویا که جان و دلم را برده اند و یار جوان ریزد
آنکس که درخدمت بود ورازمرا هم او میدانست
گویا که جغدی را دیده باشی وخبر از بمان ریزد
الهامیکه برمن گشته است وکار همان بوده است
باخواسته گاری های مکرر یار مرا هم عنان ریزد
تاریک باشد وظلمت شب هم بنفرین دچار گشت
آخرکار را دیدهام و خواهم دیدکه نار فشان ریزد
دردم فزون گشت و سیری به زمین و زمان کردم
دیدم که جانم میرود اشکهای من هم عیان ریزد
دیدی فلک چه کردهای که باعشق او هم مرده ام
هزاران بارمیمیرم و زنده میشوم که تار زنان ریزد
اوهم اسیر دیگران گشت ومن هم اسیر این زمان
بوستانی را چیده ام جعفری دختر گل ...... ریزد
علی جعفری