حالتی شد بر دلم چشمم گریستعاشقی گفتا که این اَشکت زچیستگفتم این اَشکی که جاری میشودگوید از زخمی که کاری میشودخَم به اَبرویم نمیآرم ز دردتا نبیند کس چنین رخسار زردگل بروید روی شاخ پر ز تیغکِی نوازد تار اگر آید به جیغ کاظم بیدگلی گازار