تاج خورشید سخاوت بوده‌ای بهرم پدر

تاج خورشید سخاوت بوده‌ای بهرم پدر
بی تو بنگر چشم خونبارم ببین خاکم به سر

تو عزیز جان من روح و روانم بوده‌ای
بی تو من مرغ شب آویزم نخوابم تا سحر

چون پرستو همسفر بودم تو را در هر کجا
بال و پر بودی مرا رفتی شدم بی بال و پر


دست من در دست تو بردی مرا تا باغ عشق
من نهالی بودم و گشتم درختی پر ثمر

زندگی بر دوش من بی تو گرانباری بود
ای که بار زندگی کرده تو را تا از کمر

شد دریغا واژه‌ای ورد زبان الکنم
تا تو را دادم ز کف من در غروبی بی‌خبر

فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد