هم نشین حال ناکوکم فقط گیتار شد
تکیه گاهم در دیار بی کسی دیوار شد
کوه غم ها بر سرم میریخت از نامردمی
همدم تنهایی ام در غمکده سیگار شد
مهره های سوخته،، در بازی دنیا منم
عاقبت مُشتی غزل پاداش این پیکار شد
آه سردی میکشم در لا بلای این ردیف
سهم دل از شاعری صد قافیه بیمار شد
بغض خوردم گریه خشکید از غم این شعر من
حرف های نا تمامم در دلم انبار شد
با قلم هرگز نشد وصفش کنم این قصه را
ماه خندید و دوباره دفترم بیدار شد
تیر غیب روزگار از مهر بی حد من است
مهر جوئی خسته از دنیای لاکردار شد
سمیه مهرجوئی