کجایی ای پرنده ی زیبای رهایی
در این دنیای رسیده ای به جایی
دانسته ام که پروبالت شکسته اند
زخمی درون سینه داری و به نایی
فهمیده ای که به سی سال مدام
در عشقت زندگی کردم و به پایی
دستم شکست و پایم برید بعشق
دل بسته بوده ام به روی سودایی
فرزندزمانه بودم و عشق آموختم
من باتو عهدی بسته بودم به دایی
خونم بریختندوشدم شهید عشق
باجعفری چه کرده بودند به غایی
علی جعفری