چاقوی زبان تو انار دل من را
از ریشه ز جا کند به وقت شب یلدا
من خون دل و رنج شب و گریهی بیوقت
تو صبح در آغوش رقیبان، لب دریا
ای کاش که انگور لبان تو مرا مست
میکرد، ولی رفتی و من ماندم و غمها
بعد از تو مرا نیست سر یار جدیدی
همراه تو تنها و منم با همه تنها
شبها به خیال رخ زیبای تو بر ماه
من مینگرم یک سره تا صبح، تو اما
زیباتری از ماهِ خدا یار جفاکار
کس کرده بدین گونهی خوش وصف تو آیا؟!
ای کاش که در مدرسه تدریس شود مهر
تا کس چو منِ بد نچشد طعم جفا را
امیرعباس طیبی