شــاهــد مُـردنِ مـن بـود و رهـا کرد مرا
عـاشـقـش بودم و از عشق جدا کرد مرا
هـر چـه از زمـزمـهی فـاصله می ترسیدم
به غمش ، هـمـسفـر فـاصله ها کرد مرا
به دعـا خواستـم هـر بـار ، که او برگردد
رفـتـنـش ، مــؤمـنِ درگـاهِ خـدا کرد مرا
عایدم جز غـم و اندوه دگر چیزی نیست
ثروت اندوزِ غـم از هِـقـهِـقـه ها کرد مرا
آسمان حالِ مرا دید دلش سخت گرفت
اَبـر ، بـاران زد و بـا گـریـه صـدا کـرد مرا
یـادِ او یک نـفس از خـاطر من دور نشد
این چنین ، مَـلعـبهی خـاطـره ها کرد مرا
تب تـنـهـایی و دلـتـنـگی مـن را فهمید
و بـه انـدازه یـک "مـرگ" دوا کرد مرا...
علیرضا تندیسه