آمد و آرام را از من ربود
سرکشید و جام را از من ربود
تا کبوتر عاشق یک باز شد
شهرتِ این نام را از من ربود
باز، وقتی با کبوتر بال زد
این مثالِ عام را از من ربود
جَلدِ طاقِ آسمانش گشتم وُ
سیرِ صبح و شام را از من ربود
دوستدارِ بال و چنگالش شدم
بالبالِ دام را از من ربود
مرغِ اهلِ آشیانم بودم وُ
پر گشود و بام را از من ربود
مُهرِ مِهرش را به قلبم کوفت وُ
شادی یِ ایّام را از من ربود
دیر فهمیدم که عشق افسونگر است
نقطهیِ ایهام را از من ربود !
از کبوتر دل ربود از ما قلم
خیزرانِ کام را از من ربود
شاعری و شعر طفل و مادرند
لای لایِ مام را از من ربود
میثم علی یزدی