لبخندت چو آتشِ پنهان، داغم می‌نهد //

لبخندت چو آتشِ پنهان، داغم می‌نهد // 

نگاهت تیغِ تیز، صد دل را رها می‌کند


چشمانت شفق، که خونِ عاشقان می‌چکاند //

 لبهایت شرر، که جانِ سوختگان می‌سوزد


سودای تو بادِ صرصر، بنیادِ من برد // 

یادت موجِ خیزاب، ویرانم ز جا می‌کند


من همچون شمع، اشک‌هایم دودِ سحرگاه است // 

وز آهِ سحرم، شبِ هجران سپید می‌شود


حسن کریمیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد