باز هم خیره شوم بر رخِ چون مهتابت
بوسه ای کاشته باشم به لبِ نایابت
دل شود خانهی غم، خون جگر سهمِ دلم
بس که دلتنگ تو ام، ای همه دم در خوابت
جرعه ای نوشم و از یاد رَوَد هستیِ من
غرق گردم به خیالِ تو و این اطیابَت
رقصِ گیسویِ تو در باد، تماشایی بود
شانه ای کاش شدی تا که رسد بر تابت
با خودم گفتم اگر یار شود با دلِ من
می کُنم فرش، دو چشمانِ پُر از اعجابت
حیف کز دوریِ تو، خانه خرابم ای دوست
دردِ عشقت به دلم کرده عجب اِضرابت
دل به هر کس نسپارم که دلم می شکند
می کُشد آخر این دوری و دردِ بابت
امیرمحمد اکبرزاده