گفتند
تا به کی قلبت جای برای این عشق ویران دارد
عشقی که تا بوده برایت نه آغوش و فقط حرمان دارد
گفتم
مادامیکه که نور ره به این دالان دارد
خوشبینم که درد من هم درمان دارد
عشق از راه و رسم گذشته ؛ دین است
اینجا کسی هم به دین عشق ایمان دارد؟
دل دست مدد به سوی یاران دارد
که ببینند مهرش در کویرم حکم باران دارد
به خوبی میداند با نبودش خواهد مُرد
گُل که هیچ دل تمنای کمک ز سمت خاران دارد
گفتند
اسمش چیست او که اینگونه سینه چاک خواهان دارد
کز نظرت از هر سمت ره به قصر رؤیایی شاهان دارد
گفتم
هر حرف اسمش همچو خون در رگم جریان دارد
از خوف تنگ نظران بِه که نگویم ؛ آیا امکان دارد؟
گفتند
گویا این عزیز کرده مهره از استخوان ماران دارد
که گویی بخت و رختی به خوش رنگیه بالِ ساران دارد
سید علیرضا دربندی