منتظر پاییزم

منتظر پاییزم
تا برگ درختان
بنوازند آهنگ عاشقی را
وقتی که راه می‌روی…
و من پشت پنجره‌های مه گرفته
سکوت را قورت می‌دهم
تا نخستین برگ
از بالای بلندترین درخت
با صدای شکستن استخوان فضا
بر زمین بیفتد…
و تو
آن سوی خط افق
پاهایت را در حافظه خاک فرو کن
تا ریشه‌ها
نامت را
تا اعماق زمین فریاد کشند…
و رد پاهایت
با نجوای برگ درختان بیامیزند
مثل ورق زدن کتاب قطور زمین
که فصل عشق را
از یاد نبرده است…

داود شجاعی نیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد