آروم خم شدم و تیکههاشو جمع کردم
عینهو پازل کنار هم چیدم
ی قسمتاییش انگار لح شده بود
هر کاری کردم که سرجاشون بزارم یهو میوفتادن
چندتا چسب زخم آوردم و نشستم با دقت بهم چسبوندمشون
اونجاهایی که خالی بودو دوتا چسب زدم
اما وقتی جلوی نور میزاشتی معلوم میشد
شل و ول بود
اما با دستام گرفتمش تا شاید دوباره درست بشه
یهو دوتا در میون
شایدم سه تا در میون شروع کرد به تکون خوردن
تالاپ ........تولوپ
داشت کار میکرد
اما نه مثل قبل
خیلی خسته بود
محکم تو دستام گرفتمو بهش گفتم
میدونم خستهای
میدونم تیکه تیکه شدی
میدونم لح شدی
اما بهت نیاز دارم
ببین الان من به تو محتاجمو
تو هم به من
فکر کردی اگه بندازمت دور
با این هم تَرَک و چسب زخم کسی بَرت میداره؟
فکر کردی کیو داری جز من؟
داغونی میدونم
خریدارم نداری
میدونم...
اما تو وقتایی که سالم بودی همیشه همرام بودی
همیشه برام سنگ تموم گذاشتی
همیشه و همجا هوامو داشتی
خواستم بگم تمام این زخما کار منه
کار خودمه...
دلِ من.....
منو ببخش....
ببخش.....
حامد زکیان